بر مرکب نور
چهارشنبه 85/7/12 7:45 عصر| | نظر
{ این چند خط رو به یادگار سفر نورانی راهیان نور نوشتم . شیرینی و حلاوت آن رو با هیچ لذتی معاوضه نخواهم کرد.همه چیزیش عزیز بود حتی سختیهایش که سختی نبود آن هم حلاوت بود . خلاص !)
مقدمه
یک هفته ای به سال جدید مانده بحث سفر به مناطق جنگی توسط بیج قوه مقننه به سر زبانها افتاد . اونچه که مسلم بود در این هیئت که همزمان با دیگر کاروانها از سراسر کشور به جنوب می رفتند چانواده های نمایندگان مجلس حضور داشتند و برای همین منظور سعی شده بود هماهنگی لازم با مسئولین انجام بگیره.
? روز قبل اون هم خانواده به من منتقل کردند و به هر حال من هم در این جمع حضور پیدا کردم .هوب البته من بیشتر دلم می خواست به حوزه انتخابیه پدر برم . حالا یکسری طرح بود که احساس می کردم از سفر به جنوب لازم تر هستند .به هر تقدیر روز آخر در مجلس این مسئله قطعی شد و اما ...
یک جنگ کاملا سیاسی !
آقا این رو من متوجه نمی شم چرا روز آخر همه مشکلات علنی میشن .برادر بزرگواری که مسئولیت بسج مجلس رو داشت وارد اتاق حاج آقا در هیئت رئیسه شد و اعلام کرد قطاری که قرار بوده در اختیار مجلس قرار بگیره لغو شده و آقایون تو رجا متاسفانه مساعدت لازم رو نکردند و حتی با توجه به اینکه بلیط هم به مجلس اراده کرده بودند باز هم نمی خواستند پاسخگو باشند !
البته این مسئله بر می گرده به اینکه در حال حاضر راه آهن رو دو دستی تقدیم کردند به چپها و تو این فرصت اونها حسابی جولون میدن . این آقایون حتی از این فرصت هم نگذشتند و تلاش می کردند سفر زیارتی مجلسی ها رو هم با شیطنت منتفی کنند !! عجب !
حاج آقا که به هر حال رابطه مناسبی هم با مهندس رحمتی داشتند طی یک تماس با ایشون صحبت کردند .ایشون هم الحمدلله مسئله رو حل و فصل کردند و قطار شب آماده حرکت بود .
و آغاز سفر :
ساعت 10 شب تقریبا اکثر آقایون نماینده ها به همراه خانواده تو پاویون راه آهن آماده بودند .حضور گسترده آقایون و علما باعث شد ما جونا خودمون خود به خود بریم طبقه پایین ! پاویون .
البته به راهنمایی برادر بزرگوار بهروزی از بچه های خوب شرکت رجا که الحق زحمت بسیاری رو در برگزاری این سفر داشتند .
نمی خوام خستتون کنم . بعد از سوار شدن به قطار بی بحث افتادیم خوابیدیم .هنوز موتور جونا گرم نشده بود تا اکیپ خودشون رو تشکیل بندند.صبح با صدای آشنای :
"نماز ن_______________ماز !!" برای اقامه نماز رفتیم . یکی از بچه های جا افتاده روابط عمومی با چشمای پف کرده جلوی منو گرفت : شما هم نماز ؟
گفتم : ای بابا از ما بچه های علما همینطوری قبوله اخوی ؟ !!
عجب فلاشی می زد دوربین بچه های روابط عمومی که از اینجا خودشون رو گرم می کردند برای یک سفر داغ !عکس بود که گرفتند .
نکته جالب این بود که آقایون چون خودشون بلیط نداشتند و بلیط ها در اختیار روابط عمومی بود برای اینکه همدیگر رو پیدا کنند شماره کوپه خودشون رو به دیگران می دادند . یک جایی حاجی از آقای یحیی زاده نماینده مردم یزد پرسید شما کدوم کوپه ای ؟
برگشت و به خنده گفت : دو ! دو !! حاجی هم سریع در جواب گفتند چهار ! چهار !!! ( اونهایی که رادیو مجلس گوش می کنند می دونند من چی میگم !)
رسیدیم اهواز . با اتوبوسهای شرکت واحد رفتیم دوکوهه !!! نمار و ناهار و بازدید از دوکوهه و جلسه ای در حسینیه حاج همت و خلاص !
راه افتادیم برای اقامتگاه اصلی در خرمشهر و در دانشگاه علوم دریایی .آقا پدر صاحب بچه را این آقایون مجری برنامه در آواردند .بی برنامگی روز اول بیداد می کرد . و صدای ملت درآمد !.
در مسیر اهواز خرمشهر به تاریکی هوا خوردیم . از میانه راه برادران نیروی انتظامی به خاطر تحرکات کور اخیر گروهک های معاند سعی کردند کاروان رو اسکورت کنند .همین امر باعث شد آقایون علما و نمایندگان محترم اصولگرا صداشون دربیاد که این چه کاریه ! این چه برنامه ایست .این تشریفات غیر ضروری است . خوب حق داشتند .اتوبوس شرکت واحد که اسکورت نیاز ندارد !.اما ...
یک ترور خاموش!
بین راه اهواز خرمشهر یکدفعه ستون بلندی از دود و آتش خودش رو به رخ همه کشید .به نحوی که دود تمام فضای جاده را چه در مسیر اهواز خرمشهر و چه بلعکس پوشانده بود !!! و در حقیقت تردد امکان نداشت . گویا لوله خط انتقال نفت به پالایشگاه به خاطر حادثه ای ( عمد یا سهو آن رو خبر نگرفتم و کسی هم دقدیق آن رو پیگیری نکرد ) منفجر شده بود و این علت دود وسیعی بود که منطقه رو ابری کرده بود . فرمانده محترم نیروی انتظامی اهواز که توفیق داشتیم با ایشون همسفر باشیم کمی نگران یکی از خودرو ها رو درون دود حاصل از آتش فرستاد و اتوبوسها یکی یکی وارد دود شدند . عجب تامین امنیتی ! نمایندگان و اعضای هیئت رئیسه مجلس شورای اسلامی در آتش ! این خبر رو البته فکر کنم برای اولین بار بنده گزارش می کنم ! بعد از ورود اتوبوسها به دود که تقریبا 5-6 دقیقه طول کشید یکدفعه همه نگران شدند که این دود تا کجا ادامه خواهد داشت ! و چرا ما وارد آن شدیم و برنگشتیم .
متاسفانه حساسیت خانمها و نگرانی شون به حدی شد که کم کم یکی از اونها از ته اتوبوس فریاد زد :" ای آقا یکی یک کاری بکنه ! داریم خفه میشیم !"
الحمدلله راننده تونست از اون وضعیت خارج بشه . لازم به ذکر است که 400 نفر از خانواده های مجلس در این سفر در قالب 11 اتوبوس حضور داشتند . یکی از نکات جالب دیگر در این قسمت از برنامه مهیج یکی زا بچه های سپاه بود که در گوش من هی می گفت : اینا رو ساکت کن من تو این دود یکم درباره مبارزه با حملات شیمیایی صحبت کنم ! ای آْقا !!
ادامه دارد ...